-
سفر
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 18:05
یا هو بعضی وقتا یک شعر رو میخونی یا به یک موسیقی گوش میدی و از چیزی که میشنوی یا میخونی ، دهانت از تعجب باز میمونه . باورت نمیشه که این شعر یا آهنگ اینقدر با احساس و روحیات تو همگون باشه. پیش خودت فکر میکنی ، حتماً خالق این اثر هم دقیقاً در شرایط خودت بوده چرا که ممکن نیست کسی شرایطی رو درک نکرده باشه و بتونه اینجوری...
-
بهت و تردید
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 02:25
یا هو در جهنم واقعیتهای مطلق و بی تردید که آدمی را به رنگ پوست می سنجند و فربهی ، ای جوانان ِ زخم ِ عشق خورده ی طایفه کبودی داغ ِ کدام آتش ِ کین بر چهره تان نشست و گوشتهایتان را که تکاند ، که اینگونه پوست به استخوان مانده اید مبهوت ؟ عاشق .
-
در تنگنای دلتنگی او
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 23:27
یا هو شعر زیر را چندی پیش ، در شرایطی سرشار از دلتنگی او که همیشه دلتنگش هستم گفته شد. باز هم همان دلتنگی ها و همان خواستن ها و همان اشک ریختن ها .... ای در کنار تو معنای جاودانگی ای عاشقانه ترین راز زندگی روَیای بی رقیب تمنا و انتظار ای یار بهترین ای چون نسیم دل انگیز کوهسار ای چون شکوفه به بستان بی بهار تسکین دهندهَ...
-
دو آیینه
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 00:28
یاهو به عزیزی که خود میداند با او مرا چه احساسی ست. من ، از تو با بهاران من ، از تو با درختان من ، از تو با نسیم سخن گفتم. من ، از تو دور بودم من ، بی تو کور بودم من ، چون تو ، راز شیفتگی را در تنگنای سینه نهفتم. رازی که خواندنش نتوانستی رازی که گفتنش نتوانستم وز بیم آنکه " در کف نامحرم اوفتد " بس شب که تا سپیده...
-
رذالت
شنبه 27 اسفندماه سال 1384 14:54
یا هو ما چاووشان ِ پگاهیم در روزگار شب ، در انتظار ِ نور ِ چراغیم در رقص سایه ها ، ما حامیان سبزی باغیم ، ما راویان غروریم ، ما شاهدان امیدیم در فصل تیره و بی برگ و بار شب ، اما چو ناکسان ، تنها نشسته ایم ، به میهمانی ِ بی افتخار ِ شب . عاشق .
-
شهر....
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 15:09
یاهو بدنبال تمدن درخشان!! بشری و فرو رفتن در غرقاب زندگی مدرن بدون عشق ، گمان نمیکنم برای توصیف رابطه ی بین انسانها در این روزگار عاری از مهر، نیازی به شرح و تفسیر باشد که ما خود روزانه در گرداب این روابط اسیریم : شهر غریقی ست در اقیانوس ِ حرص ِ خویش و عشق زورق ِ دوردستی در مه . آفتاب سایه نشین ِ ابرهاست و ماه ساحت ِ...
-
حال من بی او ....
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1384 00:29
یا هو به آن عزیزی که خود میداند بی او من کیستم و چیستم ، به او که من ، عاشقانه و فقط به خاطر او زیستم ، به او که من ، در تمام تنهایی های تلخم ، به یادش گریستم ، به همان گلی که بی او ، من نیستم ...... بی تو از دست رفته ام بی تو بی تو ساز شکسته ام بی تو بی تو از پشت این دریچه ی سبز افق ِ زرد ِ خسته ام بی تو بی تو من در...
-
چند دو بیتی
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 15:47
یا هو به شعرم رنگ غم دادی و رفتی نکردی از دلم یادی و رفتی تو بی آنکه بپرسی از گناهم دلم را پس فرستادی و رفتی واژه در واژه گره خورده ، بیا دوری ات طاقت من برده ، بیا طرح ِ گلخنده ی ِ شیدای ِ لبم دیرگاهی است که پژمرده ، بیا تمام ِ لحظه پر دردم ، برگرد شبیه برف و یخ سردم ، برگرد بهار ِ عاشقان از ره رسیده ولی من همچنان...
-
دریا دلی کجا و ...
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1384 22:21
یا هو گاهی وقتا بعضی شعرها و یا مطالب ، میشه حدیث نفس آدم. هرگاه آدم بتونه با خوندن یا گفتن یه شعر اون چیزی رو که در وجودش شکل گرفته و هیچ راهی برای ابرازش پیدا نمیکنه ، به راحتی عنوان کنه ، معنیش همینه که من میگم : حدیث ِ نفس ِ آدم. نمیدونم با چیزای دیگه هم میشه به همین راحتی احساس رو بیان کرد یا نه؟ اگر چه مطمئنم...
-
رویای تو
جمعه 12 اسفندماه سال 1384 00:47
یا هو هر شب ، رویای تو و من ، نشسته ایم مهربانانه کنار هم همچون مسافران ِ شادمان ِ سفینه ای بر آب. هر شب ، رویای تو و من ، اندوه ِ بودن را چون لباسی کهنه فرو می نهیم تا نشاط رفتن را همچون لباس تازه ی سال نو بر تن کنیم. هر شب ، رویای تو و من ، زنگار ِ روح را و غبار ِ نشسته بر آن در غوغای ِ روز را ، با اشک صیقل میدهیم...
-
خواب ناتمام
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 00:36
یا هو دیشب یه حال عجیبی داشتم. نمیدونم چرا؟ شاید دلتنگ بودم و خسته . بر خلاف همه ی شبهای قبل خیلی زود خوابم برد ولی خیلی زود هم از خواب پریدم در حالی که یه لرزش ِ مواج تمام بدنم رو فرا گرفته بود و من احساسی داشتم مثل ترس. یادم نمیاد تا حالی خوابی دیده باشم و یا رویایی به سراغم اومده باشه که اون نسیم دل انگیز در اون...
-
ماه من
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 13:34
یا هو در آسمان ، جشن ابر است و رعد ، در اسارت ِ ماه و تو روشن تر از هر خاطره ای در کویر شب ، آنگاه که بر بلندای آسمان بر حماقت ابرها می خندی. " به ماه آسمانم" عاشق .
-
صدای سبز باران
جمعه 5 اسفندماه سال 1384 23:31
یا هو دیشب تا نزدیک صبح صدا ودرخشش نور ِ رعد و برق می اومد و من که همیشه عاشق بارون و روزهای بارونی بودم و هستم ، رفتم توی ایوون و تا دم دمای ِ صبح خودم رو در احساس ِ لذتی که اون لحظه داشتم غرق کردم. اگرچه رعد و برق آسمون ِ حیاط ِ من ، بارونی نداشت ، ولی من ، فرورفته در رویای ِ دلنشین ِ نسیمی که همیشه در روزهای ِ...
-
چشمهایش
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1384 01:47
یا هو ای شما که تا کنون از شربت وصل چنین فرشته خویی ننوشیده اید ، ای شما که تا کنون از سبزه زار محبت بیکرانش گلی نچییده اید ، ای شما که تا کنون وصف آن مایهَ رشک آهوان را نشنیده اید ، ای شما که تاکنون چشمهای زلال مهربانش را ندیده اید ، بخوانید و بدانید که من چه دیده ام : دو روزنه به رویا ، دو دریچه به دریا ، دو ستاره ی...
-
نیاز
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1384 00:42
یاهو گفتم که ماه من شو، گفتا اگر برآید " حافظ" مهتاب ِ دلپسند ! دیریست کاین دریچه تورا انتظار بر آغوشها گشوده و خاموش مانده است از کوهها برآی بر دشتها بتاب فانوس ِ آسمان امشب مرو به خواب امشب اگر برآیی هر اشک ِ شبنمی ، لبخند می شود وین دوزخ ِ زمین سیمینه چون بهشت ِ خداوند می شود. از دستها برآی در چشمها بخند ، مهتاب ِ...