هر شب ،
رویای تو
و من ،
نشسته ایم مهربانانه کنار هم
همچون مسافران ِ شادمان ِ
سفینه ای بر آب.
هر شب ،
رویای تو
و من ،
اندوه ِ بودن را
چون لباسی کهنه فرو می نهیم
تا نشاط رفتن را
همچون لباس تازه ی سال نو
بر تن کنیم.
هر شب ،
رویای تو
و من ،
زنگار ِ روح را
و غبار ِ نشسته بر آن
در غوغای ِ روز را ،
با اشک صیقل میدهیم
تا از درخشش ستارگان
در آن ،
تکراری بسازیم.
هر شب ،
رویای تو
چون نیروی ِ جاذبه ی ماه
- هنگام ِ مد ِ آب -
با نیرویی شگرف مرابه خود میکشد
و من ،
فروتنانه در آن
فرو می روم.
عاشق.