قرنطینه ۲

شعر و یادداشت های شخصی

قرنطینه ۲

شعر و یادداشت های شخصی

خواب ناتمام

                                             

                                             یا هو

 

دیشب یه حال عجیبی داشتم. نمیدونم چرا؟ شاید دلتنگ بودم و خسته . بر خلاف همه ی شبهای قبل خیلی زود خوابم برد ولی خیلی زود هم از خواب پریدم در حالی که یه لرزش ِ مواج تمام بدنم رو فرا گرفته بود و من احساسی داشتم مثل ترس.

یادم نمیاد تا حالی خوابی دیده باشم و یا رویایی به سراغم اومده باشه که اون نسیم دل انگیز در اون نقشی نداشته باشه ، ولی دیشب بعد از اینکه از خواب پریدم هر چه فکر کردم ، یادم نیومد که توی خواب چه دیده بودم . شاید علت اون احساس ترس مانند و اون لرزیدن هم همین بوده .

به هر حال از ساعت ۴ که از خواب پریدم ، تا چند ساعتی بعد از اون ، حسابی واله و شیدا و محتاج حضورش یا شنیدن صداش بودم ، چون حسم به من میگفت که اون میتونه آرومم کنه. اگر چه همیشه همینجوری بوده و در نهایت وقتی برام دست نیافتنی شده ، یادش به من قرار و آرامش بخشیده .

 

    دیشب دوباره آمده بودی به خواب ِ من

 

   دیدار ِ خوب ِ تو ،

 

                     تا کوچه های ِ کودکی ام برد پا به پا .

 

  شاد و شکفته ، ما

 

 فارغ  ز هست و نیست

 

 در کوچه باغ ها ،

 

               سر خوش ز بوی ِ عطر و نسیمی که می وزید .

 

  یک لحظه دست ِ تو

 

  از دست ِ من رها شد و ......

 

                              خواب از سرم پرید .

 

 

  تقدیم به حضور همیشگی و رویایی اش

      چه در خواب و چه در بیداری 

           ساعت ۵۰ / ۶  بامداد 

 

                                   عاشق .    

نظرات 3 + ارسال نظر
معترض سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:14 ب.ظ http://esyan.blogfa.com

چگونه می توان از دیده برای هرگز هیچ نادیده سخن گفت؟/تنها یک برات معتبر به قبول مینشیند درین شرا/کرا؟/ناچشیده سیری چشم هر کرا/سیاهچاله چشم که رنگ بی انتهایی است /به هر آنچه لبریز شدنی است میخندد/رویا بین لب فرو میبندد/آرام/خاموش/همه تن یکسر گوش/کودک چشم چشم کودک اوست.../لالا لالا گل خشمم/نذار بیدار بشه چشمم/چشام ناباورو خیلی حسودن/میون باغ رویاها نبودن/اگه بینن که هستی بیش ازینهاست/که بیش از اینیه که تو چش ماست/گمونم دق کنن دیگه نبینن/همین گلهای هر روزو نچینن/بذار رویا همونجاها بمونه/مثه سایه گل مریم بخونه/اگه خورشیدکی تو شب بمونه/بسی بهتر که قرب شب بدونه/کسی دونه بها وارزش شب/که از رویای سایه کرده اون تب/خدایا خوابم و میخوام بخوابم/ندونستم که بیدار یا که خوابم/بذار چشمام دیگه بسته بمونن/که از رویای من چیزی ندونن...

معترض سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:28 ب.ظ http://esyan.blogfa.com

این شعرو به دو دلیل گفتم:یکم اینکه وقتی خیلی بغض کردیداز شدت نیاز بدونید که ممکنه کسای دیگه ای هم باشن که بفهمن حالتونو.شاید این تسکین دهنده باشه.دوم اینکه سایه بهتون احترام میذاره و کسی که در سرای دل سایه به حرمت جای داره بر دیدگان ما به منت جای داره حالا میخواد یه شاعر عاشق و عاشق شاعر باشه یا میخواد یه استغفار کننده از تثبیت حکومتی که حکم آزادیشو به اندازه زحمتایی که برا ساختنش کرده عقب میندازه.نفرینی نیست عزیز.حسادتی نیست جانا.مدتهاست که ژیرزال وجود ما مرده.میدونم که شما هم خوب میدونید معنی غبطه به جگرگوشه دوست داشتنی تون رو...

معترض سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:33 ب.ظ http://esyan.blogfa.com

راستی!خواستم واسه اون سایه هواژیما هم کامنت بذارم که ظاهرا باید یه مراحلی رو طی میکردم که وقت نشد.خداییش از خود هواژیما قشنگتر نیست؟
یه سوال بی ربط:فرودگاه مشهد نیست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد